زمان جاری : سه شنبه 01 خرداد 1403 - 6:31 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 908
نویسنده پیام
niusha آفلاین


ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم!

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
پنجشنبه 11 دی 1348 - 03:30
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 1 RE موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم!
موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم(2)

موسیقی‌شناسی (3) رشته‌ای است که به شکل مدرن‌اش وامدار عصر روشنگری است و سابقه‌ای دور و دراز ندارد (4). تاریخ آشنایی ما هم با آن به دوره‌ی معاصر بازمی‌گردد. تا پیش از این هیچ کتابی با این عنوان به فارسی نداشتیم. مقالات ترجمه یا تالیف اندک شماری که برخی روش‌‌های آن را به کار می‌بستند و از آن اندک ‌شمارتر مقالاتی درباره‌ی مباحث بنیادی این رشته، همه‌ی دارایی ما را در این زمینه تشکیل می‌داد.

با این حساب «موسیقی‌شناسی؛ فرهنگ تحلیلی مفاهیم» نوشته‌ی «بابک احمدی» را باید اولین کتابی دانست که به طور مستقیم در مورد موسیقی‌شناسی به زبان فارسی نوشته شده است.

هنگامی که نوشته‌ای به یک زبان، در نوع خود اولین نمونه است فرصتی استثنایی از آن خود می‌سازد برای شکل دادن به روند آتی آن رشته و تاثیرگذاری بر فهم خوانندگان و استفاده‌کنندگان بعدی، به‌ویژه که این نوشته به صورت کتابی مرجع نیز طراحی شده باشد. بعضی از چنین متن‌هایی در پرتو منفرد بودنشان (5) (که البته تنها گاهی با کیفیت مطلوب نیز همراه می‌شود) به یک مرجع کامل دانشگاهی تبدیل می‌شوند و سال‌ها آموزش رسمی را به خود مشغول می‌کنند.

کتاب عنوان تالیف برخود دارد و از این بابت کمی خواننده‌ی آشنا به موضوع و آگاه از پیشینه‌ی مولف را به تعجب وامی‌دارد. این پرسش حتا بدون نگاه کردن به متن هم پیش می‌آید که چطور یک غیر موسیقی‌شناس کتاب مرجع موسیقی‌شناسی نوشته‌ است؟ نتیجه‌ی کار چگونه است؟ با این پیش‌زمینه به احتمال قوی متن نمی‌تواند کاملا تالیف باشد، پس باید پرسید کیفیت ترجمه‌ی بخش‌های نقل شده چگونه است؟ تاثیر انتخاب‌های یک غیر متخصص بر «مفاهیمی» که باید به شکلی «تحلیلی» شرح داده شوند چه بوده است؟

چگونه ‌تحلیل‌هایی درباره‌ی هر یک از این مفاهیم ارائه شده؟ اگر این تحلیل‌ها (به زعم نویسنده‌ی کتاب) از آن خود او هستند برپایه‌ی چه دانشی شکل گرفته‌اند و چه میزان اعتبار و صحت علمی دارند و اگر نه تا چه حد انتخاب متن‌های دیگران بر روند تحلیلی که ارائه شده، تاثیر گذاشته است؟ مگر نه این که یک مرجع می‌تواند تاثیری انکارناپذیر بر درک ما از رشته‌ای که برای آن تدوین شده بگذارد؟

سوال‌هایی از این دست پیش‌فرض‌های اولیه‌ی مواجهه‌ی دقیق با چنین کتابی است. اما قطعا نباید آنها را به مرز این پیش‌داوری رساند که آیا ممکن است مولف اصلا موسیقی‌شناس نباشد اما در این حوزه دانش را به گونه‌ای منتقل کند که نتیجه‌ای مطلوب پیش بیاید؟ زیرا از یک سو می‌دانیم پاسخ مثبت به این پرسش منع منطقی ندارد، اما از سوی دیگر نمونه‌های موفق زیادی هم نمی‌شناسیم. اگر این طور است راهی نمی‌ماند جز این که بپرسیم تا چه اندازه تصور «دانشمند همه‌چیزدان» اعتماد به نفس لازم را برای دست زدن به چنین کاری فراهم می‌آورد؟

اینها همه پرسش‌هایی هستند که پاسخ‌شان در بررسی دقیق متن نهفته است. وقتی متن را به دقت می‌خوانیم متوجه می‌شویم که پاسخ بعضی از این پرسش‌ها نتایج نگران‌کننده‌ای را پیش روی می‌گذارد و گاه شادی اولیه از در اختیار قرار گرفتن متنی فارسی درباره‌ی موسیقی‌شناسی را زایل می‌سازد.

در جریان بررسی دقیق برای برخی از خوانندگان آشناتر با موسیقی‌شناسی آشکار می‌شود که کتاب حاضر با یک متن انگلیسی رابطه‌ای دست‌کم از جنس «تحت تاثیر قرار گرفتن» و دست‌بالا از نوع «گرته‌برداری ساختاری و متنی» دارد؛ -شاید در اثر احساس کمبود یا نقص در متن اصلی، یا شاید برای توجیه‌پذیرتر شدن عنوان تالیف برای کتاب- درایه‌هایی به آن افزوده شده است. بنابراین پیش از هر چیز به رابطه‌ی کتاب حاضر با متنی که به نظر می‌رسد مرجع طرح اولیه و محرک نوشته شدن آن قرار گرفته می‌پردازیم.

چنین بررسی‌هایی ما را به یک پرسش بنیادین دیگر رهنمون می‌شود؛ کتاب برای چه گروهی نوشته شده است؟ هدف از نوشتن چنین کتابی چه بوده است؟ پاسخ هر چه باشد راهکارهای مختلفی را ایجاب می‌کرده که در کتاب به دنبال آن خواهیم گشت. افزون بر این در مرحله‌ی بعد می‌توان پرسید خود متن بدون توجه به این که تحت تاثیر مرجعی دیگر قرار گرفته، چه کیفیتی دارد؟ چگونه سازمان یافته است؟

درایه‌های افزوده شده (به درایه‌هایی که در متن مرجع هستند) چگونه انتخاب شده‌اند؟ اگر هر گونه ربط دو متن را با یکدیگر نادیده بیانگاریم کلیه‌ی درایه‌ها با چه منطقی انتخاب و با چه منطقی سازماندهی شده‌اند؟ ادامه‌ی این جستجو ما را قطعا به این نقطه خواهد رساند که بپرسیم چه تصوری از موسیقی‌شناسی در ذهن مولف وجود داشته که چنین سازماندهی‌ای را موجب شده است؟ و سرانجام این کتاب به عنوان اولین متن مستقل موسیقی‌شناسی در زبان فارسی احتمالا چه تصوری از این رشته در ذهن خواننده پدید می‌آورد یا تثبیت می‌کند؟

پی نوشت
3- Musicology
4- جوزف کرمن (Kerman 1985) پیشینه‌ی آن را به سختی تا دهه‌ی دوم قرن بیستم عقب می‌برد. البته منظور او انتقال واژه‌ و پیرو آن رشته‌ی موسیقی‌شناسی مدرن به دنیای انگلوساکسون است.
5- نمونه‌ی مثال زدنی چنین متن‌هایی را می‌توان در نوشته‌ی دیگر بابک احمدی، «حقیقت و زیبایی» دید که امروز حتا در آزمون دوره‌ی دکتری پژوهش هنر هم یکی از مراجع اعلام شده‌ی برگزارکنندگان است.


امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
دوشنبه 13 شهریور 1391 - 14:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 2 RE موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم!
موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم(3)

رابطه با یک متن مرجع دیگر
«Musicology: the Key Concepts» نام کتابی است تاثیرگذار که نویسندگانش،«دیوید بیرد» (6) و «کنت گلاگ» (7)، اذعان کرده‌اند که: «هدف این کتاب فراهم ساختن سلسله‌ای از ایده‌ها برای بحث و بررسی بیشتر است [...] امیدواریم نقطه‌ی آغاز تماسی را شکل بدهیم که از طریق آن راهی به سوی دیگر متن‌های اصلی و مفاهیم مرتبط در پیش گرفته شود.»(Beard &Gloag 2005: IX)

قویا معتقدم که فرهنگ تحلیلی مفاهیم تحت تاثیر این متن قرار گرفته است. این می‌توانست نکته‌ی مهمی نباشد اگر در جایی از نوشته‌ی فارسی تصریح شده بود که ساختار، ایده‌ی اولیه یا ... از آن کتاب وام گرفته شده است و زمانی که مستقیما از کتاب الگو نقل می‌آمد مرجع آن هم مشخص می‌شد.

اما متاسفانه این اتفاق نیافتاده است.

نه تنها در ابتدای متن به خواننده گفته نمی‌شود که چه رابطه‌ای میان کتاب حاضر و آن متن -که به گمان من الگوی کتاب قرار گرفته- برقرار است بلکه حتا در نقل بخش‌هایی از آن کتاب هم قواعد نقل قول رعایت نمی‌شود در حالی که در آوردن بعضی نقل‌های دیگر دقت قابل توجهی (حتا گاه بیش از الگوی اصلی) به کار می‌رود.

برای این که ببینیم چه رابطه‌ای میان دو متن برقرار است بند اول از مدخل «بینامتنیت/Intertextuality» را با دقت بررسی می‌کنیم (8):

“Intertextuality is a concept that has developed through post-structuralism to signify thesense in which any text is defined through its relation to other texts. The term was coinedby Julia Kristeva in her seminal essay ‘Word, Dialogue and Novel’, originally publishedin 1967 (Kristeva 1986) and implies that the focus of interpretation shifts from creatorto receiver, a process that is also active in Barthes’s claim of the ‘death of theauthor’ (Barthes 1977, 142–8).” (Beard &Gloag 2005: 71)(9)



«مفهوم بینامتنیت در آثار پسا-ساختارگرایان به این معنا مطرح شد که هر متن از طریق رابطه‌ای که با متون دیگر می‌یابد ساخته و فهمیده می‌شود. این اصطلاح را نخستین بار ژولیو کریستِوا در مقاله‌ی «واژه، دیالوگ و رمان» (1967) پیش کشید [236: 82-113]. او نشان داد که هر متن نظامی بسته، مستقل و خودبسنده نیست، بل پیوندهایی محکم با متون دیگر دارد تا جایی که حتا می‌توان گفت «از متون دیگر ساخته شده است».

مخاطبی که هدف او کشف معناهای متن باشد هنگام دریافت متن باید بتواند نسبت آن را با متن‌های دیگر کشف کند. گاه پدیدآورنده خود در این مورد به شکلی توضیح داده است، اما در موارد زیادی هم یا نکته بر خود پدید آورنده معلوم نبوده و او ناآگاهانه متن خود را با متون دیگر مرتبط کرده یا به دلایلی در این مورد توضیح نداده است [17]» (10) (احمدی 1389: 77)

چند جمله‌ی اولیه‌ی این دو متن به قدری به هم شبیه است که به سختی می‌توان باور کرد دومی تحت تاثیر اولی قرار نگرفته باشد (11). نکته‌ی جالب در مورد این مثال این است که هیچ اشاره‌ای به منبع جملات اول نمی‌یابیم، در حالی که بابک احمدی مرجع اصلی نوشته‌ی ژولیو کریستوا را حتا به شکلی دقیق‌تر از متن اولیه ثبت کرده است. چرا او در ادامه‌ی متن از مطلب پر اهمیت «جابجایی تمرکز تفسیر از آفریننده به مخاطب» و اصطلاح مشهور «مرگ مولف» «رولان بارت» چشم می‌پوشد؟ بر ما روشن نیست.

پی نوشت
6-David Beard
7- Kenneth Gloag
8- در صورتی که ترجمه‌ی متن انگلیسی را در اینجا می‌آوردم این اشکال صحیح بر استدلال من وارد بود که شاید جانبداری در برگردان کردن باعث مشابهت بیش از حد این دو بند شده است از همین رو برای مقابله میان دو متن ترجیح دادم متن اصلی را در اختیار خوانندگان قرار دهم تا خودشان امکان بررسی داشته باشند.
9- تاکیدها از متن اصلی است.
10- اعداد درون قلاب روش ارجاع دهی کتاب بابک احمدی است که به همان شکل در اینجا هم حفظ شد.
11- زیر بهمنی از کار انجام شده‌ی فرهنگ‌های دیگر، همگی در وضعیتی قرار داریم که بسیار ممکن است تحت تاثیر قرار بگیریم و متنهایی را بنگاریم که پنهان و آشکار تحت تاثیر متن دیگر باشد. خود من دستکم یک بار تجربهی این نوع تاثیر گرفتن را داشته‌ام. در حقیقت نمی‌دانم با این شکل هجوم اطلاعات و با این روند ارجاعات تا چه حد مفهوم «اصالت متن» به شکل قدیمی‌اش می‌تواند مصداق داشته باشد.

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
دوشنبه 13 شهریور 1391 - 21:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 3 RE موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم!
موسیقی شناسی ای که نمیشناسیم(4)

اگر تنها ایرادِ پنهان کردن یا آشکار نکردن سهوی رابطه با یک متن دیگر شبهه‌ی عدم صداقت علمی بود فقط یک نگرانی در ذهن شکل می‌گرفت آن هم همگانی شدن این الگوی تالیف کتاب بود، اما متاسفانه این تنها ایراد نیست. نمونه‌هایی در کتاب وجود دارند که نشان می‌دهد در فرآیند تاثیر گرفتن از یک متن مرجع دیگر، دقت علمی و انتقال مطلب هم دچار اشکالاتی شده است و بدون در نظر گرفتن دل‌مشغولیرعایت اخلاق انتقال مطلب علمی،خود متن‌ها هم معایبی دارند:


“These ideas began to enter German musicology in the late 1960s and Anglo-Americanmusicology in the 1980s (see Everist 1999) […]Theories of reception move historical enquiry away from questions ofproduction and composition and towards issues related to response, audience,and what Carl Dahlhaus, following Walter Benjamin, called the ‘after-life’ ofmusical works.(Everist 1999, 379; see also Dahlhaus 1983a)” (Beard &Gloag 2005: 115).





«در پایان دهه‌ی 1960 در آلمان و در دهه‌ی 1980 در ایالات متحد آمریکا بحث دریافت اثر موسیقایی یا آن‌چه والتر بنیامین «پسا-زندگی اثر هنری» می‌خواند، اهمیت یافت [137]» (احمدی 1389: 150)

این جمله‌ی کوتاه که آشکارا به نظر می‌رسد تحت تاثیر بند مشروح انگلیسی نوشته شده باشد نمونه‌ی خوبی است از آنچه به گمان من کم شدن دقت علمی و کم اهمیت‌انگاری مطالب متن اصلی نام دارد. این به خودی خود ایرادی ندارد که بخشی از یک متن خلاصه‌ی یک متن دیگر باشد و چون در متن دومی هم به منبع اصلی اشاره شده در وهله‌ی نخست ایراد مستقیمی (13) نمی‌توان بر آن گرفت اما اگر با ریزبینی بیشتری به متن بنگریم خواهیم دید که در جریان این خلاصه‌سازی چند چیز به ظاهر کوچک تغییر کرده است : «German musicology in the late 1960s and Anglo-Americanmusicology in the 1980s» به «در پایان دهه‌ی 1960 در آلمان و در دهه‌ی 1980 در ایالات متحد آمریکا» تبدیل شده است. در حالی که جمله‌ی اول نه به یک مکان جغرافیایی بلکه به دو مکتب موسیقی‌شناسی مشهور اشاره می‌کند. یا در مورد دیگری در ادامه‌ی همین بند کل جملات به «بحث دریافت اثر موسیقایی یا آن‌چه والتر بنیامین «پسا-زندگی اثر هنری» می‌خواند، اهمیت یافت» بدل گشته‌اند.

اگر به معادل‌های تقریبی همین جملات در متن انگلیسی توجه کنیم متوجه تفاوت‌ها خواهیم شد؛ «[…] and what Carl Dahlhaus, following Walter Benjamin, called the ‘after-life’ ofmusical works.» «پسا-زندگی اثر موسیقایی» که به پیروی از نظر والتربنیامین (پسا-زندگی اثر هنری) توسط «کارل دالهاوس» وارد دنیای موسیقی‌شناسی شده به سادگی ندیده گرفته می‌شود. بدین ترتیب مهم‌ترین نکته‌ برای کسی که در حال مطالعه‌ی یک متن راهنما و مرجع موسیقی‌شناسی است، در هر دو جمله‌ی اقتباس شده از وی دریغ گشته است. این دو مثال علاوه بر این که اشکالاتی در این متن را نشان می‌دهد اشاره‌ی صریح به روش تلقی ما از یک متن علمی هم دارد. امروزه بسیاری از متن‌های علمی اقتباس یا ترجمه شده در زبان فارسی چنین شلختگی و سهل‌انگاری‌ای در مورد زبان و واژگان علمی به خرج می‌دهند (14).

هنگامی که به این نقطه می‌رسیم زمان آن فرا می‌رسد که از خود و شاید از بابک احمدی یا از متن نوشته‌ شده‌ به نیابت از او بپرسیم؛ این مطالب برای چه کسانی نوشته شده که روا است دقت نقل و اقتباس در آن چنین کاهش یابد و رعایت امانتش به سادگی نادیده انگاشته یا سبک شمرده شود؟ هدف از تالیف یا دست‌چین کردن چنین متنی چه بوده است؟ هدف از انتشار کتاب فرهنگ تحلیلی موسیقی‌شناسی چیست؟

پی نوشت
13- این کار یکی از روش‌هایی است که گاه در نقل کردن بخش‌هایی از یک متن به کار گرفته می‌شود، یعنی همان بخشی از متن را که در یک منبع دیگر نقل شده به عنوان نقل قول می‌آورند (بی‌آن که منبع اصلی را بازبینی کرده باشند) و منبع میانی را حذف می‌کنند و تنها ارجاع منبع اصلی ذکر می‌شود. به نظر می‌رسد این روشی است که در نزدیکی مرزهای یک تقلب علمی صورت می‌گیرد؛ از طرفی نمی‌توان آن را کاملا به برداشت بدون رعایت حقوق متهم کرد و از طرف دیگر چنین انتخابی را نمی‌توان کاملا کار مولف آخر دانست.
14- اگر چه موشکافی در این امر کاملا از حد و مرز این مقاله بیرون است اما بد نیست اشاره شود که در حقیقت این نمودی از تلقی بسیار سطحی و بی‌دقت ما از مقوله‌ی علم و زبان علمی است.

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
چهارشنبه 15 شهریور 1391 - 12:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com