زمان جاری : سه شنبه 01 خرداد 1403 - 9:12 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 26551
نویسنده پیام
niusha آفلاین


ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پیانیست های معروف جهانی

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
پنجشنبه 11 دی 1348 - 03:30
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 1 RE پیانیست های معروف جهانی
زندگی‌ موتزارت‌

(ولفگانگ‌ آمادئوس‌) موتزارت‌ آهنگسازاتریشی‌ از نابغه‌های‌ موسیقی‌ و از بزرگترین‌آهنگسازان‌ موسیقی‌ کلاسیک‌ بود. او در 27ژانویه‌ 1756 در سالزبورگ‌ که‌ یکی‌ از مراکزهنری‌ و فعالیت‌های‌ مهم‌ موسیقی‌ اروپا بود درخانواده‌ای‌ هنرمند به‌ دنیا آمد.
از هفت‌ فرزندی‌ که‌ پدر و مادرش می‌بایست‌داشته‌ باشند تنها او و خواهرش‌ (ماریا آنا) ازبیماریهای‌ نوزادی‌ آن‌ دوران‌ جان‌ سالم‌ دربردند.
پدرش‌ (لئوپلد) که‌ در دربار اسقف‌ خدمت‌می‌کرد، آهنگساز و ویولونیست‌ مشهوری‌ بود و دراکستر والی‌ سالزبورگ‌ رهبریت‌ آن‌ را به‌ عهده‌داشت‌.از همان‌ کودکی‌ و لفگانگ‌ چنان‌ نبوغی‌ نشان‌داد که‌ پدرش‌ همه‌ چیز را رها کرد و به‌طور جدی‌و مستمر به‌ آموزش‌ او رداخت‌.
خانواده‌ موتزارت‌
به‌ قصد کسب‌ تجربه‌ ونمایش‌ هنرشان‌ به‌ یک‌ سفر دور و دراز در گستره‌اروپا رفتند. در آن‌ زمان‌ و لفگانگ‌ 7 ساله‌ بود. اوو خواهرش‌ به‌ همراه‌ پدر در مدت‌ 3 سال‌ در48 شهر کنسرت‌ دادند و لفگانگ‌ که‌ از سه‌ سالگی‌پیانو را نزد پدر آموخته‌ بود اولین‌ قطعاتش‌ را دراین‌ وران‌ ساخت‌ و به‌طور خودآموز نوازندگی‌ویلون‌ و ارگ‌ را یاد گرفت‌. او اولین‌ اثر اپرایش‌ رادر سن‌ 12 سالگی‌ خلق‌ کرد و در این‌ سنین‌نوازنده‌ ی‌ چیره‌ دست‌ در پیانو و ویولن‌ و ارگ‌شد.پدرش‌ که‌ مدرس‌ موسیقی‌ بود، یکی‌ ازاصلی‌ترین‌ مشوقهای‌ و لفگانگ‌ به‌ شمار می‌رفت‌.او در طی‌ سفرهای‌ مختلفش‌ به‌ دربار پادشاه‌ها وملکه‌ها می‌رفت‌ و در حضور اشراف‌ توانایی‌ ونبوغ‌ پسرش‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذاشت‌...
خانواده‌ کمی‌ بعد از سال‌ 1766 به‌ وطن‌ بازگشتند. آنها امیدوار بودند و لفگانگ‌ اپرایی‌ را که‌نوشته‌ در آنجا اجرا کند اما به‌دلیل‌ بعضی‌ دسیسه‌هااین‌ اپرا ارائه‌ شد. او و خانواده‌اش‌ سال‌ 1769را در سالزبورگ‌ گذراندند.
در سالهای‌ 1770 - 73 سه‌ بار به‌ ایتالیا سفرکردند که‌ در آن‌ هنگام‌ موتزارت‌ 2 اپرا و یک‌سونات‌ برای‌ اجرا در میلان‌ نوشت‌. ضمنا در
این‌هنگام‌ با سبک‌ موسیقی‌ ایتالیایی‌ آشنا شد.
در تابستان‌ 1773 دفعات‌ بیشتری‌ به‌ وین‌رفت‌ و بیشتر برای‌ آنکه‌ شاید محلی‌ برای‌ تدریس‌به‌دست‌ آورد. در آنجا موتزارت‌ یک‌ رشته‌کوآرتت‌ و سمفونی‌ نوشت‌.
با این‌ همه‌ این‌ نابغه‌ بی‌مانند جهان‌ موسیقی‌هرگز نتوانست‌ به‌ موفقیت‌های‌ رسمی‌ که‌مخصوص‌ آن‌ دوران‌ بود دست‌ یابد زیراموسیقیدانانی‌ که‌ یک‌ صدم‌ خلاقیت‌ و هنر او رانداشتند. اما با فرود آوردن‌ سر تسلیم‌ بر اراده‌فرمانروایان‌ آن‌ روزها و دیارها به‌
رهبری‌ارکسترهای‌ ویژه‌ آنان‌ دست‌ می‌یافتند لذا ازلحاظ مالی‌ تامین‌ می‌شدند. اما گویی‌ و لفگانگ‌آمادئوس‌ فرصتی‌ برای‌ این‌ تسلیم‌ها و حرمت‌ها وامنیت‌ها نداشت‌، از این‌ رو اصطلاح‌ حقوق‌ بگیردربار نبود.


موفقیت‌

پدر ولفگانگ‌ می‌دید فرصت‌های‌ فرزندش‌ به‌عنوان‌ یک‌ آهنگ‌ساز با استعداد در سالزبورگ‌ ازبین‌ می‌رود، او تصمیم‌ گرفت‌ برای‌ ولفگانگ‌ درجای‌ دیگر شغلی‌ بیابد. لذا ولفگانگ‌ به‌ همراه‌مادرش‌ به‌ مونیخ‌ و مانهایم‌ رفت‌ اما هیچ‌ شغلی‌به‌دست‌ نیاورد. او بیش‌ از 6 ماه‌ در مانهایم‌ ماند وآهنگ‌ هایی‌ برای‌ فلوت‌ و پلانو نوشت‌ و در آنجاعاشق‌ دختری‌ زیبا و بنام‌ آلوئیزاوبر شد.


موتزارت‌ حدود
50 سمفونی‌ نوشت‌.


پدرش‌ به‌ فکر افتاد پسر و همسرش‌ را به‌ پاریس‌بفرستد، اما متاسفانه‌ ولفگانگ‌ از محیط رسمی‌ وخشک‌ پاریس‌ خوشش‌ نیامد. لئوپولد به‌ او گفت‌که‌ باز گردد چرا که‌ در شهر خودش‌ شغل‌ بهتری‌برایش‌ پیدا کرده‌ بود. مادر در پاریس‌ فوت‌ کردولفگانگ‌ تنها از این‌ سفر با خاطره‌ ای‌ تلخ‌ بازگشت‌. مدتی‌ در سالزبورگ‌ در کلیسای‌ جامع‌ درگروهی‌ موسیقی‌ به‌ نواختن‌ ویلن‌ و ارگ‌پرداخت‌.

ولفگانگ‌ تصمیم‌ گرفت‌ به‌ مونیخ‌ برود تا درآنجا اپرا بنویسد. بعد به‌ وین‌ دعوت‌ شد. او دردربار امپراطور به‌ آشپزی‌ مشغول‌ شد. روزی‌ ازکارفرمایش‌ خواست‌ که‌ اجازه‌ ساخت‌ آهنگی‌درباره‌ موضوع‌ مورد علاقه‌اش‌ را از پرنس‌بخواهد. اما پرنس‌ بی‌توجه‌ به‌ موتزارت‌، سبب‌رنجش‌ وی‌ شد. موتزارت‌ از دربار بیرون‌ آمد و درسالهای‌ بعد زندگیش‌ را با تدریس‌ موسیقی‌، چاپ‌آثارش‌ یا نواختن‌ برای‌ عموم‌ و
یا در خانه‌دوستانش‌ می‌پرداخت‌. در سال‌ 1787 شغل‌کوچکی‌ به‌ عنوان‌ رهبر گروه‌ موسیقی‌ به‌دست‌آورد که‌ از آن‌ حقوق‌ کافی‌ عایدش‌ می‌شد ولی‌ ازنوشتن‌ آهنگ‌های‌ گروه‌ باله‌ چیزی‌ به‌ دست‌نمی‌آورد.البته‌ در آن‌ دوران‌ موتزارات‌ توانسته‌بود زندگی‌ خوبی‌ برای‌ خودش‌ دست‌ و پا کند.کالسکه‌ شخصی‌، نوکر خصوصی‌ و خانه‌ بزرگ‌داشت‌، اما مردی‌ ولخرج‌ بود.
درسال‌ 1782 با (کنستانس‌ وبر) خواهرکوچکتر آلوئیزا ازدواج‌ کرد.
در اولین‌ سالهای‌ زندگی‌ خود در وین‌،موتزارت‌ به‌وسیله‌ نوشتن‌ آهنگ‌ برای‌ پیانو و ویلن‌اعتباری‌ کسب‌ کرد. درسال‌ 1782 اپرای‌ معروف‌خود را نوشت‌.
(هایدن‌) یکی‌ از آهنگسازان‌ معروف‌ آن‌دوران‌ به‌ پدر موتزارت‌ نامه‌ نوشت‌ و گفت‌ پسرت‌بزرگ‌ترین‌ آهنگسازی‌ است‌ که‌ دیده‌ یا شنیده‌ام‌.او با ذوق‌ است‌ واز آن‌ بالاتر بزرگترین‌ دانشمندآهنگسازی‌ است‌ که‌ تاکنون‌ برخورد داشته‌ است‌.آهنگ‌های‌ موتزارت‌ معجونی‌ از درخشندگی‌آهنگسازی‌ و رشد سمفونیک‌ بود.

آن‌ دوران‌ نهایت‌ پرکاری‌ موتزارت‌ به‌ شمارمی‌رود. در سال‌ 1789 اولین‌ اپرای‌ کمدی‌خود را با نام‌ (عروسی‌ فیگارو) نوشت‌. اوباقیمانده‌ عمر کوتاهش‌ را د ر وین‌ گذراند.موتزارت‌ مسافرت‌های‌ زیادی‌ در این‌ مدت‌ انجام‌داده‌ بود. در واقع‌ موتزارت‌ بیشتر روزهای‌عمرش‌ را در سفر بود. 13 هزار و 97 روز زندگی‌کرد، 3 هزار و 720 روز از عمرش‌ را در سفر بودو در طی‌ این‌ سفرهای‌ کوتاه‌ و بلند از بیش‌ از
200شهر دیدن‌ کرد.
درزندگی‌ موتزارت‌ لحظات‌ سکون‌ واستراحت‌ به‌ ندرت‌ وجود داشته‌ است‌. او که‌ ازهمان‌ کودکی‌ پرجنب‌ و جوش‌ بود. پس‌ از کسب‌موفقیت‌های‌
کوچک‌ و بزرگ‌ در زادگاهش‌ وهمچنین‌ سفر به‌ ایتالیا و زندگی‌ در وین‌ به‌ یک‌چهره‌ محبوب‌ مبدل‌ شد.
آخرین‌ سفر او به‌ پراگ‌ در سال‌ 1791 بود، تااپرایی‌ را برگزار کند این‌ یک‌ اپرای‌ سنگین‌ سنتی‌برای‌ جشن‌ تاجگذاری‌ بود ولی‌ موتزارت‌ در
آن‌از لطافت‌ و شوخ‌ طبعی‌ خاصی‌ از شخصیت‌های‌اجتماعی‌ اپرا استفاده‌ کرد.
موتزارت‌ برخلاف‌داستان‌های‌ متعددی‌ که‌ مربوط به‌ مسمومیت‌ اوتوسط یکی‌ از همکارانش‌ به‌ نام‌ (آنتونیو سالیاری‌)شایع‌ شده‌، به‌ علت‌ یک‌ بیماری‌ ناشناخته‌ همراه‌ باتب‌ در سن‌ 36 سالگی‌ از دنیا رفت‌. موتزارت‌آهنگی‌ را که‌ یکی‌ از عظیم‌ترین‌ کارهای‌ او درموسیقی‌ کلیسایی‌ است‌ که‌ به‌ دلیل‌ بیماری‌اش‌ نیمه‌تمام‌ رها کرد. او درحومه‌ شهر وین‌ با حداقل‌تشریفات‌ و در یک‌ گور گمنام‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.


ویژگی‌های‌
موسیقی‌ موتزارت‌


موسیقی‌ و شخصیت‌ خود موتزارت‌ شگفت‌انگیزبوده‌ است‌.
دانشمندان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ماهی‌های‌ دریای‌ اژه‌ در سواحل‌ یونان‌ با شنیدن‌موسیقی‌ موتزارت‌ استرس‌ کمتری‌ دارند و میل‌جفتگیری‌ در آنها بیشتر می‌شود. گاوهای‌ شیرده‌ باشنیدن‌ موسیقی‌ موتزارت‌ شیر بیشتری‌ تولیدمی‌کنند.


حتی‌ موسیقی‌ موتزارت‌ بر روی‌ انسانها نیز تاثیرمثبت‌ می‌گذارد. در سلول‌های‌ زندانی‌های‌جنایی‌ موسیقی‌ موتزارت‌ پخش‌ می‌شودتا
به‌آرامش‌ برسند. درایستگاه‌های‌ متروی‌ نیویورک‌از بلندگوها صدای‌ موسیقی‌ موتزارت‌ به‌ گوش‌می‌رسد تا تاثیر مثبت‌ و آرام‌بخش‌ بر روی‌افرادی‌ بگذارد که‌ بی‌صبرانه‌ منتظر رسیدن‌متروی‌ بعدی‌ هستند.
در واقع‌ جنین‌ در شکم‌ مادر با شنیدن‌ موسیقی‌موتزارت‌ احساس‌ آرامش‌ و رضایت‌ بیشتری‌می‌کند. به‌ گفته‌ محققان‌ و
روانشناسان‌ فرانسوی‌،موسیقی‌ موتزارت‌ مثل‌ بارانی‌ است‌ دربیابان‌.
شیطنت‌ وحرکتهای‌ غیرمنتظره‌ همراه‌ بانغمه‌های‌ ساده‌ و دلنشین‌ را در موسیقی‌ موتزارت‌می‌توان‌ لمس‌ کرد.
اوج‌ خلاقیت‌، نبوغ‌ در جوانی‌ به‌ همراه‌شادابی‌ برای‌ زندگی‌ و بی‌آلایشی‌ به‌ خوبی‌ درموسیقی‌ موتزارت‌ احساس‌ می‌شود.

موسیقیدانان‌، موسیقی‌ موتزارت‌ را اینگونه‌تشبیه‌ کرده‌اند: گویی‌ از پنجره‌ با تحسین‌ به‌ کودکی‌نابغه‌ می‌نگری‌ که‌ درحال‌ بازی‌ و سخن‌ گفتن‌ باخود است‌.



برخی‌ از آثار
موتزارت‌


مجموع‌ آثار موتزارت‌ 656 موسیقی‌می‌باشد که‌ چندین‌ اثر او در طول‌ جنگ‌های‌متعدد از بین‌ ر فته‌ است‌. در ذیل‌ به‌ چند اثرمعروف‌ او اشاره‌ می‌کنیم‌:
عروسی‌ فیگارو - فلوت‌ سحرآمیز - سمفونی‌شماره‌ چهل‌ - مارش‌ ترک‌ - موسیقی‌ کوچک‌شبانه‌ - پیانو کنسرت‌ در دوماژور - رکوییم‌های‌مرگ‌ - آوماریا- فانتزی‌ د ر رمینور - کنسرت‌های‌کلارینت‌ - کوارترهای‌ زهی‌ - واریاسیون‌های‌پیانو



امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
دوشنبه 06 شهریور 1391 - 10:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 2 RE پیانیست های معروف جهانی
معمای مرگ موتزارت
در تاریخ 14 اکتبر سال 1791 موتسارت در آخرین نامه اش به همسرش کنستانتز که در بادن اقامت داشت اظهار نمود که وی آهنگساز ایتالیایی آنتونیو سالی یری را همراه آوازه خوانش برای اجرای اپرای فلوت سحر آمیز دعوت نموده است و سالی یری استقبال ستایش امیزی از اپرا داشته است: "در سراسر قطعه از اورتور تا آوازهای کرال آخر، بارها گفت، براوو! براوو..."

کمتر از دو ماه بعد موتسارت از دنیا رفت. در طی هفته آخر زندگی وی برخی مطبوعات گزارشاتی مبنی بر تورم بدن وی به چاپ رساندند.

کم کم ظن افکار عمومی متوجه سالی یری شد؛ کسی که علی رغم بیان شادمانی اش نسبت به "فلوت سحر آمیز" یک دهه رغیب سر سخت موتسارت در وین بود. طی سالهای قبل از فوت شدن سالی یری در 1825، شایعاتی مجددا" منتشر شد که با استناد به اعتراف گناه توسط خود سالی یری و اظهار ندامت وی در دوران بیماری اش و نیز تلاش وی برای خودکشی، نظرها را به خود جلب کرد.
شایعاتی که حاکی از به قتل رسیدن موتسارت توسط سالی یری بودند سبب برپایی بحث و جدلهاو موضع گیری هایی در زمینه های پزشکی، موزیکولوژی، تاریخ و ادبیات شدند که حتی تا امروز نیز ادامه دارد. در سال 1970 کتابی از دیوید وایز با عنوان "ترور موتسارت" در پیشخوان کتاب فروشی ها عرضه شد ( از همین نویسنده کتابی با عنوان "خاکی و آسمانی" به ترجمه علی اضغر بهرام بیگی-انتشارات مروارید1369- در ایران به چاپ رسیده است. نویسنده در مقدمه کتاب صریحا مینویسد که این اثر یک رمان تاریخی است و نه یک شرح حال یا یک رمان تخیلی)

مناظرات طبی و تاریخی در مورد درگذشت نا بهنگام موتسارت در آلمان و سایر کشورها هنوز ادامه دارد؛ بخصوص نویسندگان و محققان آلمانی تبار، که این موضوع از دغدغه های همیشگی شان است. با این احوال نقطه نظرمشترکی وجود ندارد و نظرات متفاوتی اریه شده اند که هر کدام به دفاع از دخالت هر یک از فرضیات ذیل می پردازند: مرگ طبیعی، مسمومیت، حسادت شغلی، سیاست های دینی، انجمن فراماسون و حتی یهودیان.

در حقیقت هیچ بقایایی از جسد موتسارت برای بررسی در دسترس نبوده و نیست و به جز همسر وی، هیچ فرد یا افرادی را نمی توان از دست داشتن در مرگ وی، مبرا قلمداد کرد.

داستان روزهای آخر حیات موتسارت با سفارش دادن مرموز رکوئیم آغاز می شود. این مسئله ظاهرا" سبب سایه انداختن تفکر در باب مرگ بر روح حساس آهنگساز می شود.

فرانتس نیمتشک(Franz Nimetshek) - اولین شرح حال نویس موتسارت - می نویسد که موتسارت در پراگ بیمار شد، بطوریکه نیاز به حمایت طبی مکرر داشت؛ "{موتسارت}رنگ پریده بود و حالتی غمگین داشت؛ برخلاف همیشه که خندان و شاد با دوستانش شوخی میکرد".

پس از بازگشت به وین، وی با شور و علاقه فراوان کار را روی رکوئیم شروع کرد، ولی در این حین اظهارات خانواده و دوستان وی حاکی از آن است که بیماری وی رو به وخامت و دچار افسردگی بوده است. کنستانتز برای دلگرم کردن همسرش با او به گردش میرود، کنستانتز خاطره آنروز را اینگونه برای نینتشک تعریف میکند:

"موتسارت شروع کرد به صحبت کردن درباره مرگ و اقرار نمود که رکوئیم را در حقیقت برای خودش دارد می نویسد، اشک از چشمانش سرازیر شد و گفت من عمیقا احساس میکنم که دیگر چیزی به پایانم نمانده است؛ من اطمینان دارم که مسموم شده ام. این موضوع لحظه ای راحتم نمی گذارد."

کنستانتز در سایر گفته هایش ابراز می دارد که موتسارت حتی نام سمی که وی را با او مسموم کرده اند را به وضوح می دانسته است: "aqua toffana". این سم که ماده موثر آن ارسنیک میباشد، برای اولین بار در قرن 16 در ایتالیا توسط زنی به نام toffana عرضه شد که با شیوع زیادی از مرگ ناگهانی همراه بود.

یکی از مهمترین منابع قابل استفاده درباره بیماری نهائی موتسارت، اظهارات خواهر کنستانتز، سوفی در سال 1825 می باشد که بنا به درخواست یک شرح حال نویس بیان شده اند. اکثر علایمی را که مورخان طب شناس بدان پرداخته اند را با استناد به گفته های سوفی بررسی میکنیم:

تورم شدید تن وی که حرکت در رخت خواب را برایش دشوار می کرد. گفته وی مبنی بر احساس "طعم مرگ" روی زبانش و تب بالای آهنگساز.

موتسارت علی رغم درد و رنج کار بر روی رکوئیم را ادامه می داد. در آخرین روز حیات، سوفی، ساس مایر( Sussmayer) - دوست و شاگرد اصلی موتسارت - را در حالی بر بالین وی میبیند که موتسارت در حال توضیح دادن به او درباره چگونگی تمام کردن رکوئیم می باشد.

روز قبل از واقعه، موتسارت همراه با سه نفر از دوستانش بخشهایی از رکوئیم را تمرین میکرده اند. موتسارت ضمن نگرانی عمیقش به کنستانتز گوشزد مینماید که موضوع مرگ وی را تا زمانی که دوستش آلبرختس برگر(Albxrechtsberger) مطلع نشده، مخفی نگه دارد تا بدینوسیله دوست وی بتواند پست او را در کلیسای جامع سنت استیفن بعنوان کاپل مایستر اختیار کند.

وقتی که موتسارت به اغما فرو می رفت، پزشک او دکتر نیکلاس کلوسه در تئاتر شهر مشغول تماشای اپرای فلوت سحر آمیز بود، ساس مایر دکتر کلوسه را پس از پایان اپرا بر بالین محتضر می آورد. دکتر دستور گذاشتن کمپرس سرد بر پیشانی تب آلود موتسارت می دهد. ولی با این حال موتسارت دچار شوکی می گردد که دیگر هوشیاری اش را به دست نمی آورد.

بنا به گفته سوفی در آخرین لحظات، ولفگانگ آمادئوس موتسارت کوشید تا صدای طبل ها در رکوئیم را با دهان تقلید کند، آوای عجیب که سوفی تا سالها بعد پژواک آنرا در گوشهایش حس می کرد، آخرین موسیقی موتسارت.

www.harmonytalk.com

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
دوشنبه 06 شهریور 1391 - 10:28
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 3 RE پیانیست های معروف جهانی
این هم تصاویر نقاشی شده از این دو هنرمند.
موتزارت




بتهوون



امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
دوشنبه 06 شهریور 1391 - 10:38
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
sabeti05 آفلاین



ارسال‌ها : 94
عضویت: 4 /12 /1390
سن: 25
تشکرها : 102
تشکر شده : 85
پاسخ : 4 RE پیانیست های معروف جهانی
من با موسیقی کلاسیک اون جوری که باید آشنایی ندارم , وقتی هم می خوام آهنگاشون رو بگیرم با یک لیست بلند بالا از آهنگ هایی که اسامی شان بسیار شبیه یکدیگر است و فقط فرق شان یک عدد است , روبرو می شوم.مثلا سمفونی شماره ...
ممکنه قطعات برجسته ی این هنرمند ها رو اسم ببرید یا لینک بگذارید؟
...
ممنون

امضای کاربر : [center]موسیقی برای همه
Music4all.ir

فروشگاه موسیقی برای همه:
http://www.music4all.ir/shop
[/center]
دوشنبه 06 شهریور 1391 - 14:31
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 5 RE پیانیست های معروف جهانی
خب اینجور قطعات تفاوت اسمشون هم همون عدده. البته مثلا کارهای بتهوون که 9 تا سمفونی هست رو اکثرا به عدد میشناسیم. مثل سمفونی 9 که مشهوره و ساده شده اون رو به مبتدی ها یاد میدن. و اکثرا هم قطعات ملی و کشوری هست. البته بیشتر اونها اسم مستعار دارند. مثل قطعه FOR ELISE یا مثلا MOONLIGHT SONATA که اسمش SONATE AU CLAIR DE LUNE  هست، همین طور هم کار های ویوالدی. بهترین راهش اینه که شما دنبال اون چیزی که شنیدین بگردین نه اسمش.
چند تا از آثار بتهوون:
سونات پیانو پاتتیک
میسا سولِمنیس
هامرکلاویِر
اپرای فیدِلیو
سونات مهتاب
برای الیز
و سمفونی های متعدد.
چند تا از آثار موتزارت:
سمفونی هافنر
سمفونی پراگ
قطعه‌ی شماره‌ی ۳۹ در E-Flate
شماره‌ی ۴۰ درG مینور

در حال حاضر نمیتونم برایتون آپلود کنم این اسم هارو اگر جستجو کنید حتما میتونید آهنگهاشو دانلود کنید. دراولین فرصت این کار رو انجام میدم.

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
دوشنبه 06 شهریور 1391 - 16:23
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 6 RE پیانیست های معروف جهانی
یوهان سباستین باخ
باخ در سال 1685 بدنیا آمد و در سن 64 سالگی به دلیل آنکه قدرت بینایی اش بتدریج رو به کاهش می گذاشت تصمیم گرفت که چشمان خود را جراهی کند. پزشکی بنام John Taylor مسئولیت جراحی چشمان او را بعهده گرفت. او که در اصل چشم پزشکی اهل انگلیس بود در طول مدت فعالیت پزشکی خود چشم دو تن دیگر از بزرگان عصر خود یعنی هندل موسیقیدان و ادوارد گیبون مورخ را نیز جراحی کرد. تیلور دقیقا" به همین خاطر یعنی جراحی چشم این سه بزرگ مرد، بسیار مشهور می باشد اما متاسفانه او توفیق این را نداشت که حتی در یکی از این جراحی ها موفقیتی را کسب کند. در هر صورت پس از جراحی باخ به مدت شش ماه چشمان خود را بسته نگاه داشت و به توصیه تیلور نگذاشت که نور به آنها تابیده شود. باخ که به سبب بی کاری بسیار بی حوصله شده بود در پایان موعد استراحت قبل از آنکه پزشک چشمان او را معاینه کند، خود اقدام به باز کردن چشمانش کرد و اجازه داد تا نور به آنها تابیده شود. بله او توانست افراد خانواده خود را در اطراف خود ببیند و به همین سبب بسیار هیجان زده شد. شدت هیجان بزرگ مرد موسیقی آنقدر بود که وی را چند ساعت بعد دچار حمله قلبی کرد. باخ به مدت ده روز در بستر بیماری و بیهوشی بسر برد و بالاخره در 28 جولای 1750 پس از برجای گذاردن بیش از 1000 کار موسیقی از دنیا رفت. متاسفانه هنگامی که باخ از دنیا را رفت بتدریج پیانو جای ارگ کلیسا را گرفته بود و از آنجایی که او نوازنده قدر و توانای ارگ بود و بیشتر به همین خاطر مشهور شده بود؛ کم کم بجز خانواده او کسی از او نام نمی برد و خیلی زود نامش به فراموشی سپرده شد. همسر او آناماگدلنا ده سال پس از باخ همچنان به سختی زندگی با چهار فرزند را ادامه داد. جالب است بدانید که محل دفن باخ تا حدود یکصد سال گم بود تا اینکه در اواخر قرن نوزدهم توسط یک مورخ کشف شد. یک صد سال گمنامی: شاید ندونید که تا یک صد سال پس از مرگ یوهان سباستیان باخ هیچ کس وی را بعنوان یک موسیقی دان بزرگ نمیشناخت! او در سال ۱۶۸۵ بدنیا آمد و در سال ۱۷۵۰ نیز فوت کرد اما تقرییا" تا قرن نوزدهم کسی نامی از وی نبرد. افتخار شناساندن باخ به دنیای موسیقی نصیب شومن و مندلسون شد. البته موتزارت و بتهوون هم اورا میشناختتند اما آنقدر درگیر تحلیل کار های وی بودند که همتی برای شناساندن وی به دنیا نکردند. خبر کشف باخ به سرعت از آلمان به انگلیس منشر شد. این دو نفر (شومن و مندلسون) باعث شدند تا در سال ۱۸۵۰ انجمنی بنام Bach Gesellshaft در آلمان تشکیل شود و نسبت به ثبت و انتشار آثار او اقدام کند. در این انجمن ۲۳ نفر از خاندان های سلطنتی از سراسر جهان شرکت داشتند. میگویند این انجمن آن چنان در کار شناساندن باخ به دنیا موفق و خوب عمل میکرد که حتی اگر خودش زنده بود مات و مبهوت میشد. باخ فکرش را هم نمی کرد روزی اورا بزرگترین مصنف موسیقی در روی زمین تصور کنند. گوشهای دقیق باخ : معروف هست که Bach بزرگ، دارای گوشهای بسیار تیز و حساسی بود بگونه ای که کوچکترین اختلاف در pitch یک نت موسیقایی رو میتونست تشخیص بده. این بود که در زمان حیاتش وی تنها کسی بود که برای آزمایش سازهای جدید انتخاب میشد. مشکل وقتی بود که وی را برای آزمایش سازی مانند ارگ بزرگ کلیسا دعوت میکردند. در این زمان سازندگان ارگ واقعا" عزا میگرفتند چرا؟ چون هیچ شکی نداشتند که Bach از ساز آنها ایراد خواهد گرفت و مشکل اینجا بود که یک ارگ کلیسا دست کم از 600 لوله صوتی درست شده بود و آنها میبایست دریچه های خروجی تمام لوله های صوتی رو آنگونه تنظیم کنند که Bach بزرگ راضی از میدان بیرون برود. نگاهی به انوانسیونهای باخ: انوانسیونهای دو و سه صدایی باخ علاوه برای آنکه حاوی نکات زیاد آموزشی برای هنرآموزان سازهای کلاویه ای است، در عین حال جزو دسته کارهای زیبای باخ قرار دارد که ظرافت های کنترپوآنیک و ملودیک بسیار دارند، بگونه ای که برخی از آنها جزو شناخته شده ترین کارهای باخ به حساب می آیند. 15 انوانسیون دو صدایی که به Invention معروف بوده و نیز 15 انوانسیون سه صدایی که به Sinfonia معروف هستند، از جمله قطعاطی است که هر هنرآموز رشته نوازندگی پیانو می بایست اقلا" نیمی از قطعات هر کدام از این کتابها را در دوران فرا گیری پیانو تمرین کرده باشد. انواسیون دو صدایی شماره 1 نحوه شماره گذاری و ترتیب قرار گرفتن آنها بگونه ای است که گام های هر دو سری از این انوانسیون ها بصورت یکسان تغییر می کند. هر چند امروزه این آثار باخ برای آموزش در دو مجلد جداگانه منتشر می شود اما شواهد زیادی در دست است که در نسخ قدیمی و دستی در صفحه مقابل هر یک از انواسیون های دو صدایی یک انواسیون سه صدایی قرار داشته است و هدف از آن توجیه فرم های حرکتی ملودی در مقابل هم بوده است. انواسیون های باخ همانند کتاب "کلاویه خوش آهنگ" (Well-Tempered Clavier) پس از مرگ باخ گردآوری شد. واقعیت آن است که پس از مرگ باخ در سال 1750 تا سالها بسیاری آموزگاران موسیقی از روی نسخ خطی از انوانسیون های باخ برای آموزش شاگردان خود استفاده می کردند و انتشار رسمی آنها با نام باخ به سال 1801 میلادی باز میگردد. انواسیون سه صدایی شماره 7 بسیاری از هنرآموزان موسیقی هنگام تمرین این کارهای باخ، از خشکی و بی روح بودن آنها ابراز نارضایتی می کنند. اما نباید فراموش کرد که برخلاف ظاهر خشک و تقارن هندسی که این قطعات مشاهده می شود، با درک صحیح و درست از موسیقی باروک و باخ می توان از زیبایی های این قطعات لذت برد. در آنصورت هنرآموز علاوه بر تمرین انگشتان، با فرم موسیقی باروک که اغلب بصورت کنترپوآن بوده بهتر آشنا می شود. نکته مهمی که در فرا گیری انواسیون ها باید به آن اشاره کرد، یافتن کلید نواختن این قطعات است. شاید در نگاه اول نواختن تمیز و خوش آهنگ این قطعات کار بسیار سختی بنظر آید اما بدون شک، هنرجویانی که همه این قطعات را اجرا کرده اند بخوبی می دانند که پس از اجرای سه، چهار قطعه از هر سری - دو و سه صدایی - هنرجو با تکنیک نواختن آنها آشنا می شود و حتی ممکن است بتواند از پیش تشخیص دهد که جملات آتی چگونه حرکتی خواهند داشت. انواسیون دو صدایی شماره 12 اینکه چرا باخ نام این سری کارهای خود را صدایی Invention/Sinfonia گذاشته خیلی مشخص نیست. تنها در نسخه دست خط باخ در ابتدای صفحه اصطلاح "Inventions and Sinfonias " قرار داشته است. لغت Invention در زمان باخ از جمله لغات پیچیده و سنگین علوم ادبی بوده است و احتمالی که داده می شود آن است که باخ از این لغت به معنی آموزش مستقیم و سر راست یعنی اصطلاح Straightforward Instruction استفاده کرده است. یعنی اینکه چگونه میتوان با استفاده از کنترپوآن یک ایده ساده موسیقی را به یک قطعه تبدیل کرد. بنابراین بوضوح مشخص است که باخ این قطعات را هم برای هنرجویان نوازندگی و هم برای هنرجویان آهنگسازی تهیه و تنظیم کرده است. اما لغت Sinfonia که در انگلیسی اصطلاح سمفونی هم از همین ریشه گرفته شده است، بیشتر تکیه بر چند صدایی بودن انوانسیون های دو صدایی را دارد و بسیاری هنوز این مجموعه از کارهای سه صدایی باخ را بجای Sinfonias، انوانسیون های سه صدایی می نامند.


worldwide21.blogfa.com


امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
جمعه 10 شهریور 1391 - 10:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
niusha آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 22 /12 /1390
تشکرها : 38
تشکر شده : 87
پاسخ : 7 RE پیانیست های معروف جهانی
البته لازم به ذکره که یک نویسنده تقریبا معروف به نام ریچارد باخ که چندین کتاب منتشر کرده، ادعا کرده که از نوادگان یوهان سباستین باخ هست. جاناتان مرغ دریایی و نوشته های مرد فرزانه از کتابهای تقریبا معروف ریچارد باخ هستند.
به نظر من واقعا نویسنده معنوی گراییه. پیشنهاد میکنم حتما تهیه و مطالعه کنید.

امضای کاربر : تکامل باید هدف ابتدایی همه ی هنرمندان حقیقی باشد. "بتهوون"
جمعه 10 شهریور 1391 - 10:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از niusha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sabeti05 /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com